مراقبه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پاسخ به شبهات اعتقادی

11 آبان 1395 توسط لیلا

دانشمندان غربی با برهانی تحت عنوان «خدای حفره‌ها» مدعی شدند که با برهان نظم نمی‌توان خدا را به اثبات رساند. پاسخ چیست؟

در متن این سؤال آمده که آنها مدعی‌اند: بشر هزاران سال پیش علت بارش باران را نمی‌دانست و می‌گفت لابد «خدای باران» وجود دارد، اما ما اکنون علت بارش باران را می‌دانیم. نظم جهان نیز چنین است، چون علّتش را نمی‌دانم می‌گوییم لابد خدایی است و حال آن که ممکن است بعدها علتش را کشف کنیم. ما «حفره»های نادانی خود را با خدا پر می‌کنیم.


به طور کلی اذهان عمومی را با شعارهای جاهلانه فریب می‌دهند و نامش را هم علم می‌گذارند؛ لازم است نکات ذیل را با دقت مطالعه نمایید:
الف – دانشمند به کسی می‌گویند که دانشی دارد، به علمی پی برده است و نه به کسی که چون نمی‌داند، نظریه‌ای می‌دهد که هیچ پشتوانه علمی ندارد و سپس آن را دانش قلمداد می‌نماید. اگر قرار باشد که «نادانی»ها نیز دانش باشند، همگان دانشمند هستند.

«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (النجم، 28)ترجمه: و ایشان را به این [کار] علمی نیست، جز گمان [نظریه همان گمان اولیه است] را پیروى نمى‏کنند و در واقع گمان در [وصول به] حقیقت هیچ سودى نمى‏رساند.

ب – چگونه است برهان عقلی نظم را برهان نمی‌دانند، بعد نام جهل و حفره‌های نادانی خود را «برهان» می‌گذارند؟! برهان، یعنی دلیل و حجت عقلی. مگر می‌شود به نادانی استناد کرد و نامش را نیز «برهان» گذاشت؟!
ج – نادانی بیشتر آنها این است که گمان دارند اگر قوانین علمی حاکم بر چیزی را کشف کردند، دال بر عدم وجود خداوند علیم و حکیم است. گویی فعل و خلق خدا غیر علمی بوده و اگر بنای علمی چیزی کشف شد، آن دلیلی بر رد و تکذیب خدا می‌شود؟! در حالی که عکس آن صادق است. خداوند متعال علیم و حکیم است و عالم خلقت تجلی اوست. لذا بشر را به مطالعه و تحقیق عقلی، علمی، تجربی و … امر نمود تا با کشف علم بیشتر، بیش از پیش به وجود «علیم» پی‌ببرد.

یک حکایت واقعی:
چنان می‌گویند که امروز کشف کردیم علت پیدایش و بارش باران چیست؟ که گویا با این کشف خود، ابر و باد و دما و بارش را خودشان خلق کرده‌اند! در حالی که کشف علم، یعنی پی بردن به آن چه که هست، و نه خلق آن. با کشف علمی چیزی به وجود نمی‌آید، بلکه چیزی که به وجود آمده و هست تا حدودی شناخته می‌شود.
حکایت: در ابتدای انقلاب گروهک‌های ملحد (به اصطلاح جوجه کمونیست‌ها) به روستاها سفر می‌کردند تا با همین بهانه‌ها در اعتقادات مردم نفوذ کرده و ایجاد اعوجاج کنند.
یکی از آنها وارد روستای کوچکی در منطقه شهر کُرد شد که حتی برای دسترسی به آب آشامیدنی باید ساعت‌ها پیاده می‌رفتند. از کدخدا خواست تا روستاییان را جمع کند. سپس از آنها آتشی، دیگ آبی و یک سینی خواست. آب را روی آتش گذاشت تا جوش آمد و سینی را بالای آن گرفت. آب بخار شد، به سینی رسید و قطرات آن چکید و گفت: به این می‌گویند باران. حال شما هی بگویید که خدا باران می‌فرستد – خدایی نیست! روستائیان متعجب مانده بودند، اما یکی از سالخوردگان آنها بلند و با همان لحجه‌ی ویژه‌ی آن روستا گفت: این سینی را تو در دستت نگه داشته‌ای، سپس [آسمان را نشان داد و ادامه داد]، آن سینی را چه کسی نگه داشته است؟! جوجه کمونیست درماند و از آن روستا فرار کرد.
د – دانشمندانی که به رغم پیشرفت‌های علمی خودشان اذعان دارند که ناشناخته‌هایشان (حتی در همین عالم طبیعت) به مراتب بیشتر از شناخته‌هایشان می‌باشد، چگونه با قاطعیت تمام، هم دانش خود و هم نادانی‌های خود را دلیل و برهان برای تکذیب وجود حق تعالی قلمداد می‌کنند؟! چه کسی می‌تواند ادعا کنند که ما «حفره‌های نادانی» بسیاری داریم و همین دلیل و برهان بر عدم وجود خداست؟! از کی تا به حال ندانستن یا نشناختن دلیل بر نبودن شده است؟!
حکمای اسلامی می‌گویند: «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» - یعنی: نشناختن دلیلی بر وجود نداشتن نمی‌باشد.
ﻫ – به تعبیری، نه برهان نظم اثبات وجود خدا می‌نماید و نه برهان علیت و نه برهان حدوث و قدم و نه برهان حرکت و محرک و …، بلکه هر کدام به عرصه خود توجه داشته و غایت خود را اثبات می‌کنند. یعنی برهان نظم اثبات می‌کند که نظم بدون ناظم محال است و حتماً ناظمی دارد، برهان علیت اثبات می‌کند که همه چیز معلول است و علتی دارد و سلسله علل نمی‌تواند بی‌انتها باشد و حتماً به علت العلل یا علت غایی ختم می‌شود، برهان حرکت ثابت می‌کند که هیچ حرکتی بدون محرک نیست و باید ختم به محرکی گردد که خود دیگر متحرک نیست و نیاز به محرک ندارد، و گرنه دور تسلسل پیش می‌آید که باطل است و … .
نظم موجود در عالم اثبات می‌کند که عالم هستی حتماً ناظمی دارد و سپس چگونگی این نظم، ناظم را معرفی کرده و می‌شناسد و آن حفره‌های نادانی را پر می‌کند.
به عنوان مثال: دیدن یک ظرف غذا روی میز دال بر آن است که لابد ناظمی داشته و این مواد به خودی خود و مبتنی بر نظمی بی‌شعور با هم ترکیب نشده‌اند. و کسی با چشیدن یک غذای سالم و خوشمزه، نتیجه نمی‌گیرد که لابد ناظم آن مهندس مکانیک بوده است، بلکه نتیجه می‌گیرد که لابد ناظم از علم آشپزی برخوردار بوده است. یعنی نظم خود گواهی علم ناظم است.
کسی با دیدن این غذا نتیجه نمی‌گیرد که لابد ناظمش آن را برای بازی فوتبال درست کرده است، بلکه به حکمت تهیه آن که خوردن و فایده و لذت بردن است نیز پی‌می‌برد.
با دیدن این غذا معلوم می‌شود که ناظم آن فاقد چشم، دست و پا، حس بویایی و چشایی و سایر اعضا و اعصاب بدن نبوده است و … .
تردیدی نیست که، چه حفره‌هایی از جهل بشر با کشف علمی پر شود و چه هم چنان خالی بماند، وجود نظم در عالم قابل انکار نیست، پس وجود ناظم نیز قابل انکار می‌باشد.

*- اگر نظم هست، پس ناظم نیز هست، لذا نتیجه می‌گیریم که «او» هر چند نشناسیمش «هست» - «هو الحیّ».

*- اگر این نظم عالمانه و حکیمانه است، پس آن ناظم عین علم و حکمت است. «

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: شهادت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مراقبه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • برای انسان های
  • بصیرت
  • معرفت به اقا
  • تفکر
  • شهادت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس