شهادت امام حسن مجتبی
شهادت مظلوم خفته دربقیع امام حسن
شهادت مظلوم خفته دربقیع امام حسن
شرح زیارت جامعه
حاج آقا رنجبر: اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ سلام و تهیت و درود مثل عطر و گلاب است عطر و گلاب را به حیوان نمیزنند شما ندیده اید به حیوان خانگی خودش هم حتی گلاب بزند امکان ندارد سلام و تهیت هم همین طور است ویژهی انسان است به انسان سلام میکنند به انسان درود میفرستند نه به حیوان تنها موجودی که شایستگی سلام دارد انسان است و انسان هم یک مقام است به هر کسی نمیشود گفت انسان ما به هر بشری میگوییم انسان هر بشری انسان نیست هر انسانی بشر است ولی هر بشری انسان نیست هر طلایی فلز است ولی هر فلزی طلا نیست انسان یک مقام است که بعضیها آرزوی دیدن آن را داشتند
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کاز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
انسان خیلی مهم است کم چیزی نیست به همین خاطر قرآن یک سورهای دارد به نام سورهی انسان در آن جا انسان را نه که تعریف میکند توصیف میکند بلکه به نمایش و تماشا میگذارد میخواهد بگوید انسان تماشایی است قرآن به چه کسی میگوید انسان؟ دو نفر هستند برای یک نفرشان یک اتفاق ناگواری میافتد گرفتار میشود آن دومی میشنود میبیند انگار نه انگار عین خیالش هم نیست قرآن میگوید من به این موجود انسان نمیگویم حالا میخواهی بگویی اسم اش چیست برو در عالم بگرد نمونه اش را پیدا کن شما وقتی میروید در عالم حیوانات میبینید نمونه اش زیاد است دو گوسفند دارند میروند یکی پایش گیر میکند در چاله میخورد زمین آن یکی عین خیالش اش نیست راهش را میکشد میرود میگوید آن آدم مثل این حیوان است من به او انسان نمیگویم او حیوان است یک وقتی دو نفر هستند برای یکی مشکلی پیش میآید یک ناراحتی پیش میآید آن دومی نه تنها بی اعتنا نیستای کاش بی اعتنا بود پایکوبی میکند شادمانی میکند خوشحال است که همکارش از کار بی کار شد رفیق اش ورشکست شد برای دختر خاله اش خواستگار آمد به هم خورد ازدواج فلانی به طلاق کشید انگار دنیا را به این دادند قرآن میگوید من به این انسان نمیگویم برو بگرد ببین نمونه اش را پیدا میکنی شما وقتی در عالم حیوانات میبینید حتی در عالم حیوانات هم نمونه ندارد یعنی همان دو گوسفند که یکی زمین خورد یک گوشهای نشست از ناراحتی آن یکی درست است بی اعتنا است ولی دیگر پایکوبی نمیکند رقص نمیکند در همین بی اعتنایی اش میماند پس این موجود از آن حیوان پست تر است منتظر ادامه مطلب باشید
سایت سمت خدا
رحلت پیامبر اکرم؛ وفات یا شهادت؟!
آیا پیامبر اسلام (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفتند یا شهید شدند؟ عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر (ص) عمر طبیعی خودشان را کردند. کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر (ص) ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.اما اولا باید بدانیم پیامبر (ص) را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند. ثانیا در عمل این مطلب را ابراز کنیم که پیامبر (ص) ما در بستر به مرگ طبیعی جان نداد بلکه شهید شدند. اما دلیل ادعای ما علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق(ع) نقل می کنند و تصریح می کنند که روایت صحیحه است. در ادامه روایاتی می آید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است:
شرح زیارت جامعه
این که گل سرخها کنار هم باشند قشنگ است قاطی نشوند با بهار نارنج این یک قانون است یک قاعده است چیزهایی که با هم سنخیت دارند کنار هم قرار میگیرند در خانهی پیامبر 5 تن هستند که اینها با هم سنخیت دارند مثل همان گلهای سرخ و رز هستند و آن پنج تن هم وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمومنین فاطمهی زهرا و امام حسن و امام حسین اینها شایستگی این را دارند که کنار هم باشند چون همه در یک چیز با هم مشترک اند آن هم در عصمت همه معصوم هستند این را شیعه قبول دارد سنی هم قبول دارد سنی میگوید بله اهل بیت این پنج تن هستند البته به اضافهی همسران پیامبر و بعضی از افرادی که با خانهی پیامبر رفت و آمد جدی داشتند شیعه میگوید نه آن چه که اینها را به هم گره زده عصمت و معصومیت است همسران پیامبر و دیگران که عصمت ندارند اگر قرار باشد کسانی را کنار اینها قرار دهیم باید از جنس و سنخ خودشان قرار دهیم آن هم نه امام دیگر است آنها هم در عصمت با اینها مشترک اند و خواستگاه آنها هم همین بیت است پس اهل بیت در نگاه تشیع یعنی چهارده نور پاک ما وقتی که میگوییم السلام علیکم یا اهل بیت النبوه یعنی سلام و درود و سلام خداوند بر شما چهارده نور پاک النبوة از ریشه نبوَ است یعنی برتری یعنی بلندی اهل بیت نبوت یعنی خاندانی که بر همهی خاندانها کسانی که بر همهی کسان برتری دارند برتری شان در چیست؟ یکی در همین عصمتی است که عرض کردیم اینها عصمت دارند از چه عصمت دارند؟ از گناه بالاتر حتی از فکر گناه عصمت دارند که البته این انسانهای معمولی هم میتوانند به این عصمت دست پیدا کنند یعنی بر اساس تقوا به گناه و فکر گناه عصمت پیدا کنند کما این که آیت الله خوانساری نقل میشود که ایشان فرموده بود من به عمرم حتی یک گناه هم نکردم میپرسند فکر گناه چطور میگوید نه فکر گناه هم نکردم میپرسند مگر میشود گفته بود بله شده شما فکر کنید نجاست را مصرف بکنید میگویند نه میگوید خداوند در ابتدای بلوغ حقیقت گناه که نجاست است را به من نشان داد من فهمیدم دروغ گفتن نجاست است پس در این جا مهم است عصمت از گناه عصمت از فکر گناه عصمت از اشتباه این دیگر ویژهی معصومین است و این هم فقط با ارادهی خداوند است و الا شدنی نیست عصمت از گناه عصمت از فکر گناه خود انسان را میتواند به توفیق الهی انجام دهد اما عصمت از اشتباه باید از خدا باشد این آیه هم میگوید «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» (احزاب/33) خداوند اراده کرده است عصمت از اشتباه را به آنها بدهد. مثال خیلی مثال سخیفی است اما چارهای نیست یک بچهای است خیلی باهوش و زیرک تلاش میکند زمین بخورد لباسش آلوده نشود درست حرکت میکند ولی جاهایی که مادر میداند حواس اش نیست دست اش را میگیرد اهل بیت تلاش شان این است که گناه نکنند و فکر گناه نکنند نمیکنند هم ولی یک جاهایی که از دست انسان خارج است اسمش اش اشتباه است آنها را خداوند دستگیری میکند حتی اشتباه هم نمیکنند و این امتیازی است که اینها دارند به همین خاطر هم اسوه هستند چرا یک سرمشق سرمشق میشود چون عصمت دارد یعنی هیچ خطای خطی در آن نیست هیچ لغزشی در آن صورت نگرفته تمام قواعد و قوانین خط رعایت شده و هیچ قاعدهای و هیچ قانونی نه به عمد و نه به سهو زیر پا نرفته به خاطر همین سرمشق شده است.
شریعتی: طلیعهی برنامهی ما با چند بیت از حافظ شروع میشود و شرحی که حاج آقای رنجبر بر ابیات دارند.
حاج آقا رنجبر:
سحرگه رهروی در سرزمینی * همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف * که در شیشه بماند اربعینی
این زرگرها وقتی که بخواهند بفهمند یک سکهای طلا است یا نه از یک ارتفاعی رهایش میکنند وقتی که به زمین میخورد صدا میکند آن صدایش را گوش میدهند و از جنس صدایش متوجه میشوند که این طلا است یا نیست اصل است یا بدل. سکهی وجود آدمی هم دقیقا همین طور است یعنی وقتی آدمی به صدا میآید به سخن میآید شخصیت اش به خوبی آفتابی و روشن و معلوم میشود این کلام امیرالمومنین است که فرمود اَلمَرءُ مَخبوءُ تَحتَ لِسانِه آدمی مخفی است در پشت زبان تا حرف نزده معلوم نمیکند چه کسی است تا وقتی که سخن گفت معلوم میشود
تا مرد سخن نگفته باشد * عیب و هنرش نهفته باشد
به خصوص وقتی که در جمع قرار میگیرد آن هم جمع مناسب با خودش یک اصطلاحی دارند جامعه شناسها به نام هویت جمعی میگویند آدمها هویتشان در جمع معلوم میشود گاهی وقتها شما در مترو نشستید یک کسی میآید کنار شما مینشیند احساس میکنی آدم خیلی نجیب و با نزاکتی است اما یک ایستگاه بعد رفقایش سوار میشوند اینها وقتی که کنار هم قرار میگیرند شروع به حرف و سخن میکنند تازه میفهمی که نه چندان نجابت و نزاکتی هم نداشت این همان هویتی است که در جمع آشکار میشود این هم باز همان کلام امیرالمومنین است فرمود آدمها با قرین هایشان با رفیق هایشان شناخته میشوند و دانسته میشوند پس سخن بهترین ملاک است و معیار است و معرف خوبی است برای شخصیت آدمی. هر کسی را میخواهی بشناسی نگاه به حرف هایش بکن شما همین حافظ را میخواهی بشناسی گوش به حرف و قضاوتهای دیگران نداشته باش باز کن چند غزلی را مرور کن آن وقت احساس میکنی که این مرد مرد سحر است مرد شب است یک انسان مناجاتی است اهل ذکر است اهل دعاست اهل نماز است